من و از دور تماشای گلستان کسی!
چند روزی هست که شعر وحشی را زمزمه می کنم!
دیشب هم دوباره ثابت کردی...!، همیشه جای من خالیست، کنج گوهرشاد را می گویم!
چند روزی هست که دلتنگی امانم را بریده؛ چند روزی هست که شعر وحشی را زمزمه می کنم!
من و از دور تماشای گلستان کسی / به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی
در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران/ دستها بسته و مهمان شده بر خوان کسی!
زیر بارسرم این دست بفرساید به/ زآنکه دستی است که دور است ز دامان کسی
پادشاهان و نکویان دو گروه عجبند/ که نبودند و نباشند به فرمان کسی
وحشی از هجر تو جان داد و تو باشی زنده/ زندگی بخش کسی، عمر کسی...جان کسی!
اضافات:
+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۴۶ ق.ظ توسط ارمینه